تخلخل. متخلخل. سوراخ سوراخ. (ناظم الاطباء) ، بسیاربسیار. (آنندراج) : ز گیسو نافه نافه مشک می بیخت ز خنده خانه خانه قند میریخت. نظامی. با مظهری امروز بویرانۀ خویش بودیم بفکر دل دیوانۀ خویش ابر کرمی موج زد و پر کردیم از مدح تو خانه خانه کاشانۀ خویش حیاتی گیلانی (از آنندراج). ، حجره حجره. (ناظم الاطباء). با خانه های متعدد. چون: ’صفحۀ شطرنج و نرد خانه خانه است’، یعنی به اجزائی غالباً مربع و متساوی قسمت شده است، شطرنجی شکل، خانه بخانه: شهرشهر و خانه خانه قصد کرد نی رگش جنبید و نی رخ گشت زرد. مولوی
تخلخل. متخلخل. سوراخ سوراخ. (ناظم الاطباء) ، بسیاربسیار. (آنندراج) : ز گیسو نافه نافه مشک می بیخت ز خنده خانه خانه قند میریخت. نظامی. با مظهری امروز بویرانۀ خویش بودیم بفکر دل دیوانۀ خویش ابر کرمی موج زد و پر کردیم از مدح تو خانه خانه کاشانۀ خویش حیاتی گیلانی (از آنندراج). ، حجره حجره. (ناظم الاطباء). با خانه های متعدد. چون: ’صفحۀ شطرنج و نرد خانه خانه است’، یعنی به اجزائی غالباً مربع و متساوی قسمت شده است، شطرنجی شکل، خانه بخانه: شهرشهر و خانه خانه قصد کرد نی رگش جنبید و نی رخ گشت زرد. مولوی
کلمه تحسین خوشا. مرحبا. به به. بارک اﷲ. (ناظم الاطباء). وه وه. زه زه. بخ بخ. احسنت. آفرین. تبارک اﷲ. (یادداشت مؤلف) : زهری که او چشاند چه جای اخ که بخ بخ تیغی که او گذارد چه جای اه که خه خه. سنائی. خه خه ای شاهی که از بس بخشش و بخشایشت خرس در داهی و گرگ اندر شبانی آمده است. سنائی. بخ بخ ای بخت و خه خه ای دلدار هم وفادار و هم جفا بردار. خاقانی. خه خه آن ماه نو ذی الحجه کز وادی العروس چون خم تاج عروسان از شبستان دیده اند. خاقانی
کلمه تحسین خوشا. مرحبا. به به. بارک اﷲ. (ناظم الاطباء). وه وه. زه زه. بخ بخ. احسنت. آفرین. تبارک اﷲ. (یادداشت مؤلف) : زهری که او چشاند چه جای اخ که بخ بخ تیغی که او گذارد چه جای اه که خه خه. سنائی. خه خه ای شاهی که از بس بخشش و بخشایشت خرس در داهی و گرگ اندر شبانی آمده است. سنائی. بخ بخ ای بخت و خه خه ای دلدار هم وفادار و هم جفا بردار. خاقانی. خه خه آن ماه نو ذی الحجه کز وادی العروس چون خم تاج عروسان از شبستان دیده اند. خاقانی
کنایه از لب و دهان معشوق. (آنندراج) : که مهر از خنده گاه شیشه بردار ز ابر خشک لعل تر فروبار. حکیم زلالی (از آنندراج). فکرت او خنده گاه دوست را ماند بدانک چون خلیل از نار گلبرگ رطیبش یافتم. خاقانی
کنایه از لب و دهان معشوق. (آنندراج) : که مهر از خنده گاه شیشه بردار ز ابر خشک لعل تر فروبار. حکیم زلالی (از آنندراج). فکرت او خنده گاه دوست را ماند بدانک چون خلیل از نار گلبرگ رطیبش یافتم. خاقانی
جای رخنه. قسمتی از دیوار حصار که در آن رخنه و شکافی پدید آید. (یادداشت مؤلف) : به پیش اندر آرد بر آن رخنه گاه همیدون پیاده همه کینه خواه. فردوسی. ز بهر عمارت در آن رخنه گاه بسی مالشان داد جز برگ راه. نظامی. بنه چون درآرد بدان رخنه گاه هوا نیز یابد در آن رخنه راه. نظامی. ستادند گردان آهن کلاه چو سد سکندر در آن رخنه گاه. عبداﷲ هاتفی (از آنندراج)
جای رخنه. قسمتی از دیوار حصار که در آن رخنه و شکافی پدید آید. (یادداشت مؤلف) : به پیش اندر آرد بر آن رخنه گاه همیدون پیاده همه کینه خواه. فردوسی. ز بهر عمارت در آن رخنه گاه بسی مالشان داد جز برگ راه. نظامی. بنه چون درآرد بدان رخنه گاه هوا نیز یابد در آن رخنه راه. نظامی. ستادند گردان آهن کلاه چو سد سکندر در آن رخنه گاه. عبداﷲ هاتفی (از آنندراج)